کافیست فرمان دهی
می شکفیم
غمت نباشد
کمی نشاط بیار
آغازمان کن دوباره
_ باران بباران
خیس کن این سقف ضخیم بالا سر را
مرد نیستیم اگر خیس نشویم
بگو به ابر سیاهت . سیل بیار
_ با چاشنی صاعقه و رعد و برق
و هزار بار گردباد
بل کمی گرد و غبار برخیزد از خیابانهامان
هوامان گرفته
لحظه به لحظه مان از سفیدی پژمرد
هر چه آرزو داشتیم
خشّ و خش کرد زیر سم اژدها
فرمان بده بهار
فرمان بده .
بسم الحق
سلام یار موافق
باشد تا بهار سبز ؛ میهمان جاودانی خانه دلت شود .
حق نگهدار
من و تو که خوب می دونیم چند تا بهار زودرس وسط اون زمستان بلند روزامون فرستاده ..... از وقتی من و تو شدیم مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا