میز



بغضی سیاه گلویم را می فشارد

 

و من سکوتم ادامه می یابد

 

زبانم آنقدر محکم به دهانم چسبیده

 

که سکوتم می شود اجبار

 

و شکمم می لرزد

 

پاها را تکان می دهم

 

تنهایی دوستانه ام را مزمزه می کنم

 

افتخار می کنم به بودن با تو

 

و افتخار می کنم به دوستیمان

 

و می کوبم

 

می کوبم

 

می کوبم

 

خراش میدهم و گلو می فشارم

 

زمین را

 

فاصله را

 

زمان را

 

زمانه را