بغضی سیاه گلویم را می فشارد
و من سکوتم ادامه می یابد
زبانم آنقدر محکم به دهانم چسبیده
که سکوتم می شود اجبار
و شکمم می لرزد
پاها را تکان می دهم
تنهایی دوستانه ام را مزمزه می کنم
افتخار می کنم به بودن با تو
و افتخار می کنم به دوستیمان
و می کوبم
می کوبم
می کوبم
خراش میدهم و گلو می فشارم
زمین را
فاصله را
زمان را
زمانه را
بودنش و بودنت پایدار باد ....