امروز بعد از ظهر
ناگهان به خاطر آوردم که عید نزدیک است
هوا مرطوب بود . باران می بارید
دستانم جوانه زدند
و انگشتانم شکوفه دادند
خودم را که برانداز کردم
دیدم نه . _ سیاه نیست
ناگهان صداهایی در سرم پیچید
یادت هست ؟ .