-
قسم
پنجشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1384 15:35
ساعت دوازده و چهارده دقیقه یعنی چهارده دقیقهء سخت که تو می گفتی هستی و نیستی ساعت دوازده و پانزده دقیقه یعنی یک دقیقه که به اندازهء چهارده دقیقهء سخت طول می کشد .
-
کابوس
شنبه 10 اردیبهشتماه سال 1384 23:41
و من در خودم پرواز می کنم از خود پر می شوم در جای جای بدنم پراکنده ام همانقدر دستم که پا همانقدر ماده که روح و من همانم که بودم خودم را احساس می کنم صورتم را بوسه می زنم می رقصم و من دیوانه ام دیوانه ای که هیچ کس نمی خواهد می رنجاند می لرزاند که می رنجند و نمی فهمند _ اخبار می گویی و موسیقی محلی می شنوند کسی نمی...
-
استعمار
شنبه 10 اردیبهشتماه سال 1384 19:46
باز هم سلام و باز هم مثل همیشه خداحافظ باز یک احوالپرسی خشک و خالی باز هم شرم باز ترس شاید فردا بگویم که چه بسیار ( که چه زیبا ) دوستت می دارم به امید اینکه فرداهای دیگر را _ مثل فردا عاشقانه ببینمت امروز را با یک خداحافظی با یک احوالپرسی خشک و خالی پایان می دهم ...
-
گرمای تن تو
پنجشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1384 18:41
خجالتم را شکست می دهم و لرزان لرزان سرم را می چرخانم _ طوری که نفهمی بالاخره زیر چشمی نگاه می کنم _ به تو . عاشقانه نگاه می کنی و خیره ای _ به من !
-
مثل زندگی نامه ها . مثل تاریخ
چهارشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1384 16:44
صورت کودک گریان است بستنی می خواهد تعریف های اطرافیان کار خودش را کرده شنیده بستنی خیلی خوشمزه است بچه است دیگر ... مادرش می گوید نباید پول دارند امکانش هم هست ارادهء خرید بستنی مانده _ که نیست پسرش سرما خورده دوست ندارد از بیماری رنج بکشد از طرفی نگهداری یک کودک سخت است _ چه برسد که سرما هم خورده باشد اما صورت کودک...
-
و من در خودم پراکنده ام
پنجشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1384 17:23
می توانی نوک انگشت پا باشی از لمس پرزهای قالی قلقلکت شود می توانی مو باشی _ آن نوک تارها که باریکند و با شانهء خواهر کوچکت پیمان دوستی ببندی ته آرنج باشی و کف دست که خستگی و سردرد و تفکراتت کله پا نشود می شود تنهایی ِ بینی را با خارش انگشت شاد کرد در خودت پرواز کن ...
-
س.س
دوشنبه 29 فروردینماه سال 1384 09:28
دلم برایت تنگ شده درد می کند و تیر می کشد _ فریاد می زند فریادی به زبان دل ها نمی دانی اسمت را چه سخت تلفظ می کند .
-
س ـ س ـ ح
پنجشنبه 25 فروردینماه سال 1384 22:32
باران که می بارد دل من یاد قلب تو می افتد که می تپد ـ از آن ته دلش هق هق می کند . رعد و برق می زند آسمان و من یاد آن زجهء آرام می افتم که شانه های خدا را تکان می دهد اما دل این آدمکها آرام می ماند . _ آن دردها که به دردت می آورند و نمی دانند نمی دانند ... . . . چشم هام باران می بارانند و کویر کلمات بوی خاک نم گرفته می...
-
ذکر
سهشنبه 23 فروردینماه سال 1384 20:53
خداوندا کاری کن که بپاشد از هم این زمین این زمان که بماند من و او که بسازیم زمین را زمان را خداوندا بگو دوستمان داری ـ به زبان خودمان ـ جمله بساز آمین .
-
به شیشه بر ها
جمعه 19 فروردینماه سال 1384 17:32
ایلیا ش یشهء مشجر است کوچک که بود ـ یک شیشهء بزرگ بزرگ راحت می شکست چون بزرگ بود وقتی شکست تکه ها کوچکتر شدند تکه های کوچکتر سختتر می شکستند و قدرت مردم چقدر زیاد بود امروز ایلیا خرد خرد شده مردی بشکن !
-
با من ببین
سهشنبه 16 فروردینماه سال 1384 23:02
باید . صدای در خانه . محکم محکم زمین موهای پریشان دختر همسایه . در سبز عجله تیر چراغ برق . سو و سو . سر کوچه کرکره های کشیده سرعت زیاد ماشین . بیخ گوش . هوش پریده کوچه روبرو . موهای لخت دختر . سرد سرد درخت انگور بیرون ریخته . _ مثل همیشه _ سایه بان سبز خانه سر کوچه . بوته پرپشت و زمخت سمت راست کرکره های قرمز و کرکره...
-
کثافتی به اسم غرور
پنجشنبه 11 فروردینماه سال 1384 00:17
سر درش نوشته بودند : { ورود ممنوع } البته روی یک تابلو زیبا . . ویترینی از جلا و نور داشت از دور زیبا بود _ از نزدیک هم و اجناسی ارزان قیمت و باارزش . . . گرسنگان از دور که می آمدند _ اجناس با ارزش و قیمت کم ! تابلو را فراموش می کردند بی تقصیر وارد می شدند و نهیب ! دعوا ! جریمه ! _ حتما باید تابلو را می دیدند ! اما...
-
امید و امید و امید
دوشنبه 8 فروردینماه سال 1384 22:01
تک تک هجاهای شعر بلندم برای تو می سرایند تا بخوانی و خوب دستگیرت شود . . . از صداهای تو آموخته اند لهجهء تو را تمرین می کنند شاید روزی کسی شک کند _ آهای ! . اینها اهل کجآآبادند ؟ _ اهل همین جا _ معلوم است مدتی اینجا نبوده اند ... نفسشان تازه شده .
-
شوخی !
یکشنبه 7 فروردینماه سال 1384 12:43
فقط هفت دقیقه وقت دارم _ ممکن است هفت دقیقهء دیگر بمیرم بشمار و به هفت دقیقهء بعد فکر کن . . خوب ادامه می دهی ! مثل اینکه از هفت خوشت آمده !
-
منظره
پنجشنبه 4 فروردینماه سال 1384 16:49
مردم این سو و آنسو در پروازند بی آنکه بال و پری _ بی آن که عشق و دوست داشتنی و باد می وزد بی آنکه عطری سواران خسته از راه می رسند تشریفات بپا می دارند تومارهای خالی تقدیم می کنند
-
اشک
سهشنبه 2 فروردینماه سال 1384 17:34
به شب دوبارهء بی تو بگو نیاید حوصله اش را ندارم اوقاتم تلخ خواهد می شود هر چه دید از ... آن صبح زجر آور را به خاطر آر که نبودنهات را در سر چرخاندم و روحم سرگیجه گرفت نکند بگویی گم شو یادت نرود زخم های نه چندان کوچکم زیر پا له نکنی عاشقانه هایم را غروب دیروز دوباره ام _ تکان خوردن آن شانه ها را که مهم نیست زیاد وقت...
-
بوسه
جمعه 28 اسفندماه سال 1383 23:44
بهار از پشت مرا هل می دهد لگد می زند و سیلی حواله می کند بلند می شوم _ اعصابم خرد است آخر در خودم بودم ! _ داشتم فکر می کردم ! بلند می شوم تا تلافی کنم دستم را عقب می برم تا سیلی بزنم در گوشش بغضم می ترکد بغلش می کنم دستم را محکم می گیرد و راه می برد به تو می رسیم دستمان را می دهد به هم زیر چشمی نگاه می کنم لکنتم تمام...
-
فردا
جمعه 28 اسفندماه سال 1383 13:36
فکر گذشته اگر برگردد واویلا ! خاطرات خوبم می روند آن گوشه ها باید جان بکنم تا پیدا شوند هی پشت آن کابوس ها کز می کنند شوخیشان که می گیرد بلند می شوند و دست تکان می دهند سرم را که بر می گردانم دوباره مخفی شده اند ناقلاهایی هستند خاطرات زیبای ما !
-
لمس
شنبه 22 اسفندماه سال 1383 11:21
امروز بعد از ظهر ناگهان به خاطر آوردم که عید نزدیک است هوا مرطوب بود . باران می بارید بی مقدمه سبز شدم دستانم جوانه زدند و انگشتانم شکوفه دادند خودم را که برانداز کردم دیدم نه . _ سیاه نیست امروز بعد از ظهر ناگهان صداهایی در سرم پیچید یادت هست ؟ .
-
تازه
جمعه 21 اسفندماه سال 1383 13:11
حرکت می کنیم تعدادمان زیاد است زیاد راحت نیستم ولی اهمیتی ندارد شلوغ شلوغ مردم و نیاز و جنب و جوش شعر می خوانیم و می خندیم ــ یا می خندند چه فرقی دارد خودم را می سپارم به صداها و کور می شوم تصمیم دارم خودم را رها کنم ــ اینبار جراءتش را دارم من هم می خواهم بخوانم و سرخوش شوم می روم خیال دست و پا می کنم از آن ته ته ها...
-
حسادت من
چهارشنبه 19 اسفندماه سال 1383 17:44
فضایی بساز سیاه و نوری کوچک از گوشه بتابان نگاه کن در فضای سیاه تو چراغی سفید نور می تاباند تو چقدر سفیدی !
-
مشتی حوالهء آینه !
دوشنبه 17 اسفندماه سال 1383 21:32
تو هنوز کوچکی نمی فهمی امتحانت رفوضه شده اخراجت کرده اند ــ مگر نمی دانی ؟ تو بیرون شده ای هر چند بی دلیل ــ بخاطر خودت ترکه خورده ای فریاد شنیده ای ــ تو هنوز کوچکی و هم تو فصل کوچکی را دوباره ساز بل کوچکی تکرارت کند . گیرم از آغاز .
-
لطفا نرنجید .
یکشنبه 16 اسفندماه سال 1383 21:02
این کلمات را که می بینید چند روز پیش حفظ کردم معلممان گفته بود بیست می دهد به هر کس جمله ای زیبا بگوید پس جمله هایی زیبا یافتم و از جان و دل حفظ کردم و بیست را بی چون و چرا در دفتر زیبای کلاس ثبت کردم من به هدفم رسیده ام حالا اگر شما از این کلمات لذت می برید آفرین ! . چه خوب ! و اگر لذت نمی برید به درک ! .
-
کاش دوباره نباشد دنیای تازه ام .
شنبه 15 اسفندماه سال 1383 20:06
از انتظار می ترسم بوی گذشته می دهد بوی غذای مانده زباله های جلو در بوی طاعون جالب می شود عاشق شوی کنجکاو شوند دل ببازی تجربه ات کنند در آغوش بگیری احساس تنگی کنند واقعا جالب وقتی تنها می شوی که محتاج ترین شده ای از خواب که بیدار می شوی مثل همیشه است ولی تحمل همیشه را نداری مثل همیشه می گویی شاید تنها می شوی بدون...
-
زیبا
جمعه 14 اسفندماه سال 1383 11:00
لاله عباسی ها شب باز می شوند که کسی نباشد ببیندشان یا اگر فکر زشت روز شب کسی را سیاه کرده باشد برایش از صورتی تعریف کنند
-
گیوتین
پنجشنبه 13 اسفندماه سال 1383 21:58
گفتم باش با تمام وجودم گفتم از آن ته دل رفت دنبالش دویدم با تمام توانم با هر چه که توانستم توانش بیشتر بود رفت و دست تکان داد برایم عاشقانه نگاهم کرد بوسه فرستاد زجرم داد می دانست و می دانستم ــ که باید اما می خواست و من نمی توانستم .
-
برای دلم .
چهارشنبه 12 اسفندماه سال 1383 20:39
یک دوست به من گفت : ما همه فکر می کنیم غم هامان بزرگترین غم های عالمند و ما همه درست فکر می کنیم دوستم راست می گفت . اینجا باید آن دانش آموز باهوش کلاس باشی . و یک تذکر : هر چیز آنطور که می نماید نیست تو در پرتو کدامین اختر نقش گرفتی ؟ کدامین اختر شوم ؟ که درد تو از آن توست __ گیرم دیگری را دل به حالت نسوخت و درد...
-
آرزو . The Wish
سهشنبه 11 اسفندماه سال 1383 19:21
Go to sleep May tonight you dream yesterday May you sleep full tonight Be sure Be sure, the sound of breaking glass won't frighten you Don't have to keep your ears tight Tonight, it's silence and silence Go to sleep Tomorrow it is you and your room and fear بخواب ... بخواب شاید امشب دیروز را خواب ببینی شاید امشب خوابت...
-
زجه
دوشنبه 10 اسفندماه سال 1383 22:32
در زمان های دور . دور تر از اینجا قلوه سنگی زندگی می کرد که ترک برداشته بود از دلسنگی شب و روز . از دعواهای سیاهی و سپیدی ــ بنویس : دل شد و عاشق کرد در آن زمان های دور قطره ای بود که معشوق شد معشوقی برای دلی از سنگ ترک برداشته ــ بنویس : قطرهء آب جذب ترک های دل سنگی نشد فریاد بزن : سر خورد و ریخت ــ بنویس : سنگ شد و...
-
پازل
دوشنبه 10 اسفندماه سال 1383 13:41
سلام حال شما نه آشنا نیستم من هم یک تکه ام از جورچین بغلی می آیم خوشحالم که شادی می کنید خوشحالم آنی را که می خواستید همانی که مناسب است را پیدا کرده اید هر تکه کنار تکهء خودش خوشحال و سرخوش جورچین ما را آتش زده اند . همه خاکستر شدند شما یک تکهء سوختهء تنها سراغ ندارید ؟